جامعه ترس دوستان ایران

جامعه ترس دوستان ایران

حس ترس نتیجه گشت و گذار ما در ناشناخته هاست.پیش به سوی شناخت بیشتر

هورلا هورلا

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/16 06:40 ·

سلام دوستان.به نظر من این قسمت خیلی خوب بود و من واقعا ترس رو اخر شب که داشتم میدیدیم احساس کردم.سبکش متفاوت بود با قسمت اول و دوم که البته به خاطر تغییر کارگردان طبیعی بود.البته یه مشکلی که داشت این بود که یه مقدار از ژانر ترسناک به سمت روانپریشی فاصله گرفته بود.چون مرد فیلم مدام مواد میزد و ممکن بود همه اینها مشکلات روانی خودش باشه.

نون و پنیر آوردیم

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/15 06:06 ·

سلام دوستان.قسمت دوم سریال رویه خیلی بهتری رو انتخاب کرده بود.ارتباط بومی و نوستالزیک قوی تری رو با مخاطب و ترسهای ایرانی برقرار میکرد.حس دلشوره که تو ما ایرانی ها خیلی قویتر از ترس هست رو کاملا قلقلک میداد.بازیگر زن بسیار خوب بازی کرده بود ولی مرد کمی خام بود.اینکه برای اولین بار تو یه برنامه ایرانی جن هارو به طور فیزیکی نشون داده بود یه سنت شکنی محسوب میشه.اگر با همین فرمون جلو بره راه موفقیتش همواره.تنها اشکال گل درشت کار یه دیالوگ اضافه بود که کل سورپرایز اخر قصه رو لو داده بود و این به خاطر دست کم گرفتن مخاطب بود متاسفانه!

بت چین

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/13 10:05 ·

قسمت اول سریال "آنها" اسمش بت چین هست.بت چین در لغتنامه به معنی زیباروی چینی بوده و سابقه اش توی ادبیات ایران به قرن سوم هجری برمیگرده!.بله،تعجب نکنید.حضور کالاهای چینی ید طولایی تو مملکت ما داره!.اونجا که حافظ میگه "بت چینی عدوی دل و دین هاست/خداوندا دل و دینم نگه دار!"..همونطور که میبینید حافظ همون موقع پیش بینی دلبری کالاهای چینی رو تقریبا هزار سال قبل کرده!.از موضوع منحرف نشیم.تو فضا سازی این قسمت به شدت سعی شده رنگ و بوی چینی خفتون کنه!.البته موفق هم بوده.خانه ای به شدت بزرگ! با دکوراسیون چینی.بیشتر لحظه های این قسمت به عبور و مرور شخصیت زن بین اتاقهای خونه میگذره که البته یه مقدار زیادیه به نظرم.بازی خانم گلاب آدینه یه مقدار اغراق آمیزه.یه مقدار این قسمت اصطلاحا کم ملات بود.بااینکه اپیزودها نیم ساعتن ولی حداقل تو این قسمت با کوتاهتر شدنش هم اتفاقی نمی افتاد.از نقاط قوتش خوش سلیقگی کارگردان تو بعضی فضاسازی ها بود که خوب از کار دراومده بود.البته کلیشه فیلمهای ترسناک به شدت در این قسمت موج میزد.از مادر و پسر تا ارتباط گیری بچه با ماورا و ... .به نظرم خیلی میتونه بهتر ادامه پیدا کنه این مجموعه و به نظرم در کل شروع خوبی بود.

خواب

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/09 05:44 ·

آخرین چیزی که دیدم، ساعت رومیزیم بود که 12:07 دقیقه رو نشون می داد و این زمانی بود که یه زن ناخون های بلند و پوسیده اش رو تو سینم فرو کرد و با دست دیگش جلوی دهنم رو گرفته بود که صدام در نیاد. یهو از خواب پریدم و روی تخت نشستم و خیالم راحت شد که خواب می دیدم، که چشمم به ساعت رومیزیم افتاد... 12:06.... در کمد دیواریم با یه صدای آروم باز شد...

بیننده

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/08 11:36 ·

"الو؟"

"دارم نگاهت می کنم."

"چی؟ شما؟"

"من فقط یه ادم هیز و چشم چرونم!."

"اشکان تویی؟ اشکان؟"

"امشب پوستت خیلی صاف به نظر می یاد."

"من..چی؟"

"موهاتو قشنگ بستی."

"شوخی نکن لعنتی. تو منو می ترسونی."

"آدما وقتی میترسن طعم بهتری دارن."

"من به پلیس زنگ می زنم!"

"تا وقتی که اونا به اینجا برسن ، کار من باهات تموم میشه."

خوابگاه

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/05 16:44 ·

دو دوست صمیمی سارا و مهتا در یک اتاق خوابگاه دانشکده زندگی می کنند. مهتا برای رفتن به مهمانی بیرون می رود در حالی که سارا برای مطالعه امتحانات میان ترم در اتاق می ماند. وقتی مهتا از مهمانی برمی گردد ، چراغ ها همه خاموش هستند.به خاطر بیدار نشدن دوستش چراغ ها را روشن نمی کند.

صبح زود ، مهتا سعی می کند تا سارا را بیدار کند تا در مورد امتحانات صحبت کنند. وقتی سارا هیچ پاسخی نمی دهد ، مهتا با تردید سعی میکند را از خواب بیدار کند. از دیدن کشف صورت سیاه و کبود شده او وحشت زده می شود و در شوک زده روی زمین می افتد. میز مطالعه بهم ریخته سارا را و نگاهش به یادداشتی روی دیوار میخورد: "آیا خوشحال نیستی که چراغ ها را روشن نکردی؟" .

چکه میکند!

مسعود مسعود مسعود · 1400/04/03 06:18 ·

 

دختری برای اولین بار یک شب در خانه تنها است. او یک سگ دارد تا از او محافظت کند. این دختر اخبار مربوط به یک قاتل زنجیره ای را از تلویزیون گوش می دهد. او بعد از قفل کردن همه درها و پنجره ها به خواب می رود اما یکی از آنها بسته نمیشود. ناگهان با صدایی مثل چکه کردن بیدار می شود. کاملاً ترسیده ، او سعی می کند دوباره به خواب برود و دست خود را برای لیسیدن سگش آرام به پایین تخت میبرد. با ادامه صدای چکه ، او می رود تا شیرهای آشپزخانه ، حمام و هرجای دیگر را بررسی کند اما چیزی پیدا نمیکند.او به اتاق خواب خود برمی گردد و دست را دوباره پایین می آورد تا سگش لیس بزند.وقتی دستش از زیر تخت لیس میخورد ارام آرام خوابش میبرد.صبح وقتی درب کمدش را باز میکند سگش را کشته شده و در حالی که به صورت وارونه اویخته شده میبیند.صدای چکیدن خون سگش بود که در طول شب میشنید.روی درهای کمد نوشته شده بود"انسانها هم میتوانند لیس بزنند!."