دختری برای اولین بار یک شب در خانه تنها است. او یک سگ دارد تا از او محافظت کند. این دختر اخبار مربوط به یک قاتل زنجیره ای را از تلویزیون گوش می دهد. او بعد از قفل کردن همه درها و پنجره ها به خواب می رود اما یکی از آنها بسته نمیشود.ناگهان با صدایی مثل چکه کردن بیدار می شود. کاملاً ترسیده ، او سعی می کند دوباره به خواب برود و دست خود را برای لیسیدن سگش آرام به پایین تخت میبرد. با ادامه صدای چکه ، او می رود تا شیرهای آشپزخانه ، حمام و هرجای دیگر را بررسی کند اما چیزی پیدا نمیکند.او به اتاق خواب خود برمی گردد و دست را دوباره پایین می آورد تا سگش لیس بزند.وقتی دستش از زیر تخت لیس میخورد ارام آرام خوابش میبرد.صبح وقتی درب کمدش را باز میکند سگش را کشته شده و در حالی که به صورت وارونه اویخته شده میبیند.صدای چکیدن خون سگش بود که در طول شب میشنید.روی درهای کمد نوشته شده بود"انسانها هم میتوانند لیس بزنند!."
عامل ایجاد حس ترس در ما،ناشناخته هاست.ما از هر آنچه در تاریکی است میترسیم.این وبلاگ قرار است مانند چراغ قوه ای باشد در دست شما برای سفر به ناشناخته ها.